سکوتم صدای جنون است صدای آغاز یک پایان صدای پایانی بی سرانجام صدای مرگ در آغوش زندگیست سکوتم صدای خموشی یک ستاره در لباسی نورانیست صدای خش خش برگهای به زمین نیفتاده صدای نم نم بارانی نباریده صدای برق بی رعد است آری سکوتم صدای آرامش قبل از طوفان است آری قشنگ ترینم دلم برایت تنگ است ولی کاری از دستم بر نمی آید انگار در سرنوشتمان نوشته شده باید در این فاصله و دلتنگی جان بدهم اما میخواهم بدانی چهره و لبخند زیبایت را دقیقتر و واضحتر از آدم هایی که هرروز میبینم به یاد دارم یادت نرود فاصله و دوری من و تو هیچوقت به فراموشی ختم نمیشود بلکه فقط شوق دیدن دوباره ات را بیشتر میکند تو بیایی واژه ها پشت سر هم می آیند براے عاشقی همه اش می شود عشق عشق عشق از چشم های من موجِ دوست داشتن می آید از چشم های تو سکوت و دلسردی چه چیزی نیاز است برای از پای در آوردن عشق جز این تضاد تلخ و دلگیر
????بی عشقِ تو این فاصلهها ، ما شدنی نیست شبِ بی رخِ مهتاب که فردا شدنی نیست از عشق فقط درد نصیبِ دل ما شد دردیست غمِ عشق ، مداوا شدنی نیست انگار که بختِ دلِ ما را گره بستند از بخت بدم این گره ها وا شدنی نیست تا چشم گشودیم ،برفت عمرِ جوانی بر گشتن ایام دریغا شدنی نیست تقدیر چنین خواست نباشی به کنارم این زندگی بیعشقِ تو احیا شدنی نیست دستانِ تو در دست من و ساحل دریا هرچند که زیباست و امّا شدنی نیست احساسِ قشنگیست که من دل به تو دادم آن کس به تو دل بست که تنها شدنی نیست????
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق ,
|